آیا عقل حجیت لازم را در دین سنتی دارد؟!
بنام خداآیا عقل حجیت لازم را در دین سنتی دارد؟!
در ایران در تمامی دوره ها , دو نوع اسلام یعنی دو نوع برداشت از اسلام وجود داشته که هر نوع تقسیم بندی دیگر را میتوان ذیل این دسته بندی کلی جای داد. اسلام باصطلاح سنتی و اسلام غیرسنتی . برای من صرفا مهم آن نیست که آیا این نامگذاری صحیح هست یا نه و یا تا چه میزان درست میباشد هر چند که در نام نهادن به دسته بندی ها باید دقت لازم را داشت تا دامنه تعبیر و تفسیرهای متفاوت و متناقض را کم کرد اما همه شما بخوبی میتوانید دو نوع برداشت از اسلام را در بین متفکرین و حتی توده مردم ببینید.
اسلام سنتی بیشتر در برابر هرگونه تحرک و پویایی در برداشتی نو و جدید و مطابق با مقتضیات و شرائط روز دنیا را مورد نظر دارد. و بهمین جهت هم چنین تقسیم بندی ایی را میتوان عمده و واقعی تر دانست.
موضوعات و موارد افتراق این دو نوع دیدگاه بسیار زیاد میباشد که یکی از آنها که امروزه در سطح بین الملل عمده شده است بحث سازگاری یا ناسازگاری اسلام با حقوق بشر میباشد. وقتی هم گفته میشود حقوق بشر میتوان دو نوع از حقوق بشر را مد نظر داشت. حقوق بشری که در سند رسمی سازمان ملل متبلور هست و حقوق بسری که بطور عمده و با ضمانت مباحث نظری عمده تر از سوی دانشمندان و متفکرین بعضا طرح میشود.
در ایران بخصوص چالش ناسازگاری و بقول بعضی ها مخمصه تطبیق اسلام با حقوق بشر را برای مدافعان و بهتر است بگوییم طراحان اسلام سنتی – چون بنظر من ما دو نوع اسلام نداریم و اسلام یک اسلام هست اما این ما هستیم که با نوع و نحوه نگاهمان خود و بخصوص اسلام را تبدیل میکنیم به سنتی و مدرن و یا هر نوع نامی دیگر – بیشتر داریم. یعنی این دسته بسی بیشتر با این چالش مواجه میباشند. عقیده مندان به اسلام سنتی بجای واژه ترکیبی حقوق بشر از عنوان دیگری بنام حقوق واقعی انسانها داد سخن میدهند. منقدین اسلام سنتی میگویند که < حقوق واقعی انسان بخشی از مصالح نفس الامری است که در وضع احکام شرعی از سوی خدای حکیم بطور کامل لحاظ شده است و يگانهراه معتبر شناخت اين حقوق، مراجعه به وحيالهي است >. (1)
در این باره آنها معتقدند که < درك همهجانبة مصالح و مفاسد خفيه امور جزئي و ريز از سوي عقل انساني در حكم محال است. دراسلام سنتي، انسان هرچند بالقوه از گوهري شريف است اما بالفعل به ميزاني كه به محور كرامت و شرافت تقرب ميجويد صاحب منزلت ميشود. منزلت انسان متوقف بر ميزان تقرب او به فضايل و كمالات الهي است. برهمين منوال حقوق واقعي انسانها نيز به جايگاه ديني او بازميگردد >. (2)
خلاصه کلام آنکه توجه به عقل جمعی بشر با همه نواقصی که دارد؛ در دیدگاه غیرسنتی از اسلام دارای جایگاهی رفیعتر از گروه مقابل بنظر میرسد . آنها چشم به آن دارند که بمرور زمان و با گسترده تر شدن علم و توانایی بشری بخصوص در مسیر کسب تجربه قوانین وضع شده قابل تغییر بوده و حتی تغییراتی مثبت نموده اند. (3)
یکی از واژه های کلیدی که حامیان اسلام غیرسنتی در ادبیات خود بکار میبرند " اسلام تاریخی " است . آنها پیام قدسی و آسمانی وحی الهی را آمیخته با عرفیات مردم در عصر نزول دانسته هر چند که چنین پیامی را در همه زمانها قابل دفاع میدانند آنهم با سربلندی ! در این وجه آنان یکی از وظایفی را که برای خود و بخصوص عالمان دینی مقرر میدارند همانا استخراج دوباره پیام قدسی و تفکیک رسوبات عرفی آمیخته با پیام قدسی وحی الهی میدانند. خلاصه آنکه آنان چنین آمیختگی را لاجرم و ناچار میدانند گویا وقتی قدسیتی خاص آنهم در سطح و حد کلام خالق وقتی میخواهد به زمین و برای زمینیان نازل بشود از چنین آمیختگی ایی ماچار میباشد و چنین محدودیتی را صرفا بدلیل خاکی بودن زمینیان و محدودیتهای انسانی باید پذیرفت و در اینجاست که عقل بشری در مسیر تجربه و طول زمان وطیفه ای خودبخودی را دارا میگرددو آن همان بررسی و ایجاد انفکاک و نهایتا استخراج هرچه صحیحتر متن و اصل آن پیام ناب و قدسی است و این موضوعی است مستمر در طول زمان برای زمین و زمینیان . خلاصه انسان دارای عقل و درایت و فهم و شعور میباشد و خداوند بسیاری از موارد را به همین بزرگترین و در واقع اولین مخلوق خود یعنی عقل وانهاده است .
متفکرین اسلام غیر سنتی با تقسیم تعالیم اسلام به چهار بخش عمده ( اعتقاد و ایمان – اخلاق – عبادات – احکام شرعی غیرعبادی ) به سنت گرایان ایراد میگیرند که آنها بطور نابرابرانه ای این چهار بخش را مورد توجه قرار داده اند. بخصوص نسبت به برجسته کردن بخش چهارم یعنی همان احکام غیرشرعی که به آن فقه معاملات یاد میشود , کوشیده اند و این باعث آن شده است که بخشهای دیگر ضمن کم توجهی مورد اغفال حتی قرار بگیرند و باعث انحرافاتی عمیق در نوع نگاه آنان به اسلام شده است . تاکید و توجه فقهایی بسیار بر این جنبه از تعالیم اسلامی بنوعی به دیگر وجوه معارف اسلامی سایه ای قهرآمیز و حتی منحرف کننده انداخته است .
بخش دیگر از استدلال های گروه مترقی در برابر سنتی ها در برقراری ویژگیهایی برای احکام غیرعبادی جلوه گر میشود. آنان این احکام را دارای چند ویژگی خاص میدانند که در نهایت به دو نوع احکام ثابت و لایتغیر و احکام قابل تغییر و متناسب با مقتضیات عقلی و زمانی بشر قابل تقسیم میدانند! (4)
یکی احکامی هستند که از جهت تلازم با مصالح بشری دارای استمرارند و لذا در اینجا مقتضیات زمان حاکم بر این نوع احکام نخواهند شد و بدین جهت غیرقابل تغییرند. و دیگری آنکه تغییر عنوان حسن به قبح و بالعکس متناسب با مقتضیات زمان بر آنها مجاز میباشند. احکام شرعی در بخش معاملات بخصوص از این نوعند.
قصد آنها در چنین تفکیکی بیشتر بدین خاطر است که میخواهند بگویند بحث حقوق بشر و بویژه تعارض موجود بین آنها به احکام قسم اول برنمیگردد و لذا امری ثابت و لایغیر نیست که نتوان آنرا با اسلام قابل توجیه دانست. (5) در نهایت این دسته از متفکرین اعتقاد دارند که اگر عقل یکی از ادله اربعه مشهور تلقی و پذیرفته شده است ضرورتا عقل تنها بر تشخیص ماهیت حکم از ادله نیست بلکه در تعیین شرط زمانی و یا تقید زمانی حکم نیز صلاحیت داشته و میتواند زمان پایان یک حکم نقلی غیرثابتی را نیز تشخیص دهد. (6)
ناتمام ..............
محمود زارع
www.mzare.ir
پاورقی
.........................................
1- محسن کدیور . متن سخنرانی کدیور ایراد نشده در قم، 26 اردیبهشت 1386تحت عنوان بازشناسی حق عقل، شرط لازم سازگاری دین و حقوق بشر. آدرس اینترنتی: http://www.kadivar.com/Index.asp?DocId=1742&AC=1&AF=1&ASB=1&AGM=1&AL=1&DT=dtv
2- همان منبع
3- ... در مقابل ركن نظام حقوق بشر باور به توانمندي نسبي عقل انساني در درك نيازها، مصالح و مفاسد است. عقل جمعي بشر در پناه تجارب مستمر جوامع انساني به چنين كشف و وضعي اقدام ميكند و دستاورد خود را نيز نهايي و غيرقابل تغيير نميشمارد. اين انديشه بر توان عقل انساني در يافتن موازين عدالت تأكيد دارد.../ همان منبع
4- احكام شرعي(غيرعبادي) در عصر نزول چهار ويژگي داشتهاند: اول: مطابق عرف آن روز عقلايي محسوب ميشدند. دوم: مطابق عرف آن روز اخلاقی به حساب می آمدند. سوم: مطابق عرف آن روز عادلانه تلقي ميشدند. چهارم: درمقايسه با احكام ديگر اديان و مكاتب راهحل برتر بهحساب ميآمدند. همگي اين احكام با رعايت چهار ويژگي يادشده در زمان نزول احكامي مترقي و در پيافكندن نظمي ديني موفق بودند. عقل جمعي آدميان در آن دوران راهحل بهتري در چنته نداشت و سيرة عقلايي آن عصر معقوليت آن احكام را امضا ميكرد و هيچيك از اين احكام را ظالمانه، خشن، موهن يا غيرعقلايي یا غیر اخلاقی ارزيابي نميكرد. هرحكم شرعي تا زماني كه تأمينكنندة اين مصالح نوعيه باشد اعتبار خواهدداشت./ ماخذ قبلی
5- احكام شرعي موجود در قرآن كريم و سنت پيامبر(ص) و ائمه از دو قسم فوق خارج نيستند. قرآنيبودن يك حكم شرعي بهمعناي اين نيست كه از احكام دائمي ملازم با مصلحت مستمر است، بلكه بسياري از احكام شرعي كه با وجوه و اعتبارات مختلف مصلحتشان تغيير ميكند نيز مستند قرآني دارند. درواقع بحث ناسخ و منسوخ كه از مهمترين مباحث علوم قرآني، كلام و اصول فقه است بههمين معنا است. نسخ يعني رفع حكم ثابت شرعي بهواسطة بهسرآمدن زمان واَمَد آن..... واضح است كه مراد از نسخ در قرآن، نسخ حكم بدون نسخ تلاوت است. يعني اينكه آية منسوخ دال بر حكم موقت و مشروط بوده اگرچه به لسان غيرموقت و مطلق ادا شدهباشد، با نزول آية دوم درمييابيم كه اَمَد يا زمان حكم بهسررسيده و مصلحت آن منتفي است و تكليف در عمل به آية دوم(يعني آية ناسخ) است. دليل ناسخ نميتواند از دليل منسوخ ضعيفتر باشد. .... /ماخذ پیشین
6- امروز در حوزة احكام شرعي غيرعبادي انسان معاصر ميپندارد به مصالح و مفاسد برخي اوامر و نواهي دست يافتهاست. هرجا عقل حكمي را درككرد حجت است، حجت بالذات. انسان معاصر در ادراك خود در اين امور ترديدي ندارد. اگر كسي هنوز به چنين ادراكي دستنيافته مجاز نيست ادراك ديگران بلكه عرف عقلايي معاصر را تخطئه كند. عقل مسلمان معاصر در برخي احكام شرعي اسلام سنتي با ادلة نقلي همسو نيست، بلكه معارض است. قوت عقل امروز به ميزاني است كه ميتواند قرينة تصرف در ادلة نقلي و كاشف از موقتبودن آنها را باشد. بحث عقل از بحث بسيط ديروز كه منحصر به مستقلات عقليه و مسألة حسن و قبح عقلي بود به مراتب گستردهتر و عميقتر شدهاست./ همان ماخذ